پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

بعد از این

                                                    

بعد ازین خاک ره باده فروشانم و بس             بـا مـی و مـی بـر سـر پـیـمـانـم و بـس 

ســخن عشـق تو می گویم،و هیچ                قصه ی شوق تو خوانم،اگر خوانم و بس 

کشم آن رنج روانکاه که دل داند و دل              دارم آن غم که خدا داند و من دانم و بس 

پیش ازین مرغ غزلخوان گلستان بودم            حـالـیا نـوحه گر گـوشه ی زنـدانم و بـس 

داشــتم از تـــو تــمـنای فــراوان،امـا                یا رب اکنون تو ازین مهلکه برهانم و بس 

                                                                           زندان"م"آبان 1333(ارغنون،45) 

یاداشتی از مهدی اخوان ثالث

طوس دیروز و مشهد امروز                 

چنان که مى دانیم، خراسان قدیم در عرف و اصطلاح نویسندگان کتب مسالک و ممالک و کیهان شناخت (جغرافیا) به چهار بخش تقسیم مى شد و هر بخشى را «رَبعى » مى گفتند و هر ربع را به نام یکى از چهار شهر بزرگ که در زمانهاى مختلف، کرسى آن ربع یا کرسى تمام ایالت خراسان بود، مى خواندند.
چهار شهر بزرگ خراسان قدیم: نیشابور بود و هرات و بلخ و مرو (سرزمینهاى خلافت شرقى ، لسترنج، ترجمه محمود عرفان، ص 408) گفته مى شد: رَبع نیشابور، رَبع مرو، رَبع هرات، رَبع بلخ.طوس مشهد از ربع نیشابور بود (ایضاً، ص 414).
قدیمترین سند از متن جغرافیایى پارسى درباره طوس، گویا در کتاب نشناخته مؤلفِ حدود العالم است که در 372 هجرى نوشته شده، بدین تفصیل:
طوس ناحیتى است و اندر وى شهرک هاست، چون: توران (ظ: لهجه و تلفظى دیگر از: تبران، طبران، تابران، طابران) و نوقان، بروغون، رادکان، بنوازنده (؟). و اندر میان کوههاست و اندر کوه هاى وى معدن پیروزه است و معدن مس است و سرب و سرمه و شبه، و دیگ سنگین و سنگ فسان و جورب از آن خیزد. به نوقان مرقد مبارک على بن موسى الرضاست و آن جا مردمان به زیارت شوند وهم گور هارون الرشید است. (به نقل از حدیقة الرضویة، تألیف ادیب کهن استاد شیخ محمد حسن هروى ، چاپ مشهد، مهرماه 1327 ، ص 5... و در این مقاله هر جا از حدیقة نقل کردیم، مقصود همین کتاب و همین چاپ است.)

ادامه مطلب ...

شهید بلخی

دوشم گذر افتاد به ویرانه توس             دیـدم جـغدی نشـسـته جـای طاووس

گفتم چه خبرداری از این ویرانه            گفتا خبر اینست که افسوس افسوس  

                                                                                         (لازار،اشعار پراکنده،29)

مشهد

مشهد مقدس
 موقعیت جغرافیایی

 شهر مشهد، مرکز استان خراسان، با مساحت تقریبی دویست کیلومتر مربع، در شمال شرق ایران و در حوضه آبریز کشف رود، بین رشته کوههای بینالود و هزار مسجد جای دارد. بلندای شهر از سطح دریا 9800 متر و فاصله آن از تهران 888کیلومتر است.

  مشهد پیش از اسلام

گرچه تاریخ شکل گیری شهری با عنوان مشهد به آغاز قرن سوم هجری، یعنی هم زمان با به شهادت و به خاک سپاری پیکر مطهر حضرت رضا(ع) در آن جا بر می گردد، اما منطقه توس که مشهد کنونی در آن واقع است تاریخی دیرینه دارد.

توس را از اینرو بدین نام خواندند که بنیان گذار و نخستین حکمران آن، فردی به نام توس بن نوذر سپهبد نام آور کیخسرو پادشاه کیانی، بوده است.

از تاریخ این شهر در قبل از اسلام، به جز افسانه ای چند، آگاهی چندانی در دست نیست. ولی با توجه به اسناد موجود، می توان حدس زد که این شهر در اواخر حکومت ساسانیان، یکی از مرزداری های سر راه گرگان و نیشابور به مرو و بلخ، و از ولایت های مشهور در خراسان بزرگ بوده است.

  مشهد در دوره اسلام

به گفته تاریخ نویسان، هنگامی که یزدگرد سوم از برابر سپاهیان مسلمان عرب گریخت، به خراسان روی آورد. سپاه مسلمانان به فرماندهی احنف بن قیس که مامور فتح خراسان بودند وی را تعقیب کردند. یزدگرد که آنان را به دنبال خویش یافت، راهی توس شد تا از کنارنگ توس مرزبان خود در آن خطه پناه بخواهد، اما کنارنگ با این بهانه که از یک سو، توس گنجایش موکب بزرگ پادشاهی را ندارد، و از سوی دیگر، پناه دادن به پادشاه، امکان یورش سپاه مسلمانان را افزایش می دهد، یزدگرد را از توس راهی مرو کرد. حاکم مرو نیز در آغاز به استقبال یزدگرد شتافت، اما سرانجام از او رخ برتافت و آخرین شاه ساسانی در سال 31 هجری به دست آسیابانی در مرو کشته شد.

کنارنگ توس هم که حاکمی سودجو و عافیت طلب بود، با احساس خطر از سپاه مسلمانان، طی نامه ای از عبدالله بن عامر امان خوست و عهد کرد که اگر پیشنهاد او پذیرفته شود، در فتح نیشابور مسلمانان را یاری خواهد داد. پس چنین کرد و به عمارت نیشابور دست یافت.

با این ترفند، کنارنگیان، به رغم فتح خراسان، همچنان نفوذ خود را در خطه توس حفظ کردند و تا پایان عصر اموی و چیرگی سپاه ابومسلم بود که آنجا را رها ساختند.

  مشهد در دوره امویان

از تاریخ توس در دوران امویان نیز خبر چندانی در دست نیست. تنها باید از مهاجرت و اقامت و درگذشت خواجه ربیع بن خیثم از یاران ابن مسعود صحابی یاد کرد که در حدود سالهای 35 هجری راهی خراسان شد و در نوغان اقامت گزید و در سال 61 در همان جا رحلت کرد و دفن شد.

  مشهد در دوره عباسیان

در دوره عباسیان، گرچه فرمانداران خراسان ازجانب حکومت مرکزی برگزیده می شدند، اما بی کفایتی این والیان جنبشهایی که در گوشه و کنار این خطه رخ می داد، گاه مردم را چنان بر می آشفت که خواهان برکناری ایشان می شدند.از جمله در سالهای پایانی قرن دوم، آن زمان که علی بن عیسی والی خراسان بود، فتنه و آشوب تا آن اندازه در خراسان بالا گرفت که هارون الرشید درسال 189خود برای سرکوب شورش، رهسپار ولایت شرفی شد. اما علی بن عیسی، فرصت طلبانه و با هدایای بسیار، در ری نزد او آمد و هارون او را در حکمرانی خراسان پایدار داشت.ولی با سپری شدن یک سال، شورش از حد گذشت و هارون وی را برکنار نمود. در سال 192 نیز خود برای استقرار امنیت کامل، راهی خراسان شد و در باغ حمید بن قحطبه اقامت گزید. یک سال پس از آن چنان بیمار شد که همانجا مرد و در تالار بزرگ کاخی که در آن باغ قرار داشت، به خاک سپرده شد.

  ازتوس تا مشهد

توس، در دل خود شهرهایی داشته، که نوغان و طابران از آبادترین آنها بوده و آورده اند که این دو شهر هزار قریه و آبادی را در بر می گرفته است. در طول تاریخ، گاه نوغان اعتبار افزونتری می یافته و زمانی طابران رونق بیشتری داشته است.

جایی که اکنون به نام شهر توس معروف است و آرامگاه فردوسی، حماسه سرای نامدار ایران در آن قرار دارد، تنها بخشی از توس قدیم، که بقایای ارگ و باروی نیمه ویرانی که مردم آن را قصر مامون می خوانند و بنای بزرگی که به بقعه هارونیه مشهور شده است، در آن پیداست. این محل، در حال حاضر حدود بیست کیلومتری شمال غربی شهر مشهد است.

دیگر شهر بزرگ و نامدار توس، نوغان بوده که اینک در دل شهر مشهد قرار دارد. یکی از آبادیهای پیرامون نوغان، روستایی به نام سناباد بوده که آب و هوایی خوش و مطبوع، کشتزارهایی پربار، قنات هایی  سرشار و بوستانهایی شاداب و سرسبز داشته است.

با سوم برادران سوشیانت توسی

هر که آمد بار خود را بست و رفت.
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب.
زآن چه حاصل،جز دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل،جز فریب و جز فریب؟

باز می گویند: فردای دگر
صبرکن تا دیگری پیدا شود.
کاوه ای پیدا نخواهد شد،امید!
کاشکی اسکندری پیدا شود. 
اردیبهشت1335(آخر شاهنامه؛26)