پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

خیام نیشابوری

مـرغـى دیـدم نشـسته  بر باره طـــوسدر چنگ گرفـته کـلّه کیـکاووس
با کلّه همى گفت که افسوس افسوسکو بانگ جرسها و کجا ناله کوس؟!

راهکارهایی برای نشان آوری در المپیک

 انجمن کارشناسان و  برزشی ذانان(= ورزشی دانان) توس پس از گذشت دو هفته از بازی های   المپیک پسین دینه(=عصر دیروز) در همایشی که در یکی از ابر خوراک خوری های جَغَرگ(=رستوران های بزرگ جاغرق) برگزار گردید. پس از بررسی دستاوردهای کاروان ورزشی ایران در المپبک 2008 پکن،در پایان راهکارها و پندهای زیر را برای کامیابی در آینده ارائه دادند:

1- -۱     هر چه زودتر مهندس علی آبادی از کار برکنار و به جای ایشان (به جای ایشان را باید همچون  گویندگان ورزشگاه ها بخوانید) دکتر الهام گماریده گردد.

2-       ۲- خوراکی هایی  همچون کشک،ترف(=قره قوروت(منظور قره قروت رضا عطارانی نیست، اندیشه ی تان جای بدی نرود)،کله پاچه،جگر،شکمبه(=سیرابی)، خُشکفا(=نان فطیر)،علف شورو(=زالزالک)،تخمه ی آفتابگردان،دیزی سنگی،میرزا قاسمی و دیگر خورش هایی از این دست پیش از بازی با هواپیمایی زود تر به دهکده ی بازی ها فرستاده شود. تا دیگر . . .

3-     ۳- با آرزوی سهمیه گرفتن بیش از پیش اسراییل و رویایی بیشتر ورزشکاران ایرانی با اسراییلی ها، نگرفتن گردن آویز را به گردن آنها انداخته،با این کار با یگ(درست نوشته شده، یگ را می گویم.) تیر سه نشان را بزنیم.

الف- چشم غره ای به دیگر کشور های تازی(=عربی) که از مرد و زن با نگریستن در چشمان ما در برابر اسراییل بازی می کنند، رفته آنها را به یاد آرمان فراموش شده فلسطین بیاندازیم.

 ب- ورزشکاری که در برابر اسراییل برای دفاع از ملت مظلوم فلسطین بازی نکرده، با اعلام آمادگی سد در سد خود برای بدست آوردن نشان زرین (= مدال طلا) و بی برو برگردد دانستن آن به نان و نوایی رسیده،همسنگ قهرمانان المپیک پول بی زبان این مردم را می گیرد و تازه جوانمرد هم نامیده می شود.

ج- بهانه ی کهنه آسیب دیدگی را  دیگر نیاورده به جای آن میگوییم«برای دفاع و حمایت از ملت مظلوم فلسطین ...... »

 

4- با نگرش به این که ما ایرانیان هماره در نوآوری و آفرینش پیشرو دیگر جهانیان بوده و نیز با نگرش به چیردستی ورزشکارانمان در بدست آوردن رده های چهارم و پنجم، نشان های مسی و حلبی درست کرده به برگزارکنندگان پیشنهاد دهیم به چهارم و پنجم ها هم نشان داده شود.(مدال، مدال است دیگر،سخت نگیرید.)

 

 5-تنها جوانان زیر بیست سال را به بازی ها گسیل داریم،آن هم نه برای نشان آوری ،بل برای آروین اندوزی(تجربه اندوزی).

 

6- بانوان را تنها برای پرچمداری و نشان دادن حجاب اسلامی(البته نه همچون حجاب بانوان تیرانداز و قایقران ما در این دوره ) به بازی ها رهسپار داشته، و چشم آن نداشته باشیم که یاد « گردآفرین» را زنده کنند، که فردین مرد.

 

7- رضا زاده را به هرگونه که می شود(آسیب دیده،روی تخت بیمارستان،مومیایی،منجمد و ...) به بازی ها ببریم.

۸-کمی از کارت های ویژه (Id Card) را به کارشناسان و مربیان بیچاره بدهیم. که تنهاخوری کار درستی نیست.

 

9-ستاد ناکامی(=کمیته ی شکست) درست نکنید که آزموده را دوباره آزماییدن ناروا باشد.

  

 


  در کناره نشست(=در حاشیه جلسه)

 1-برخی و چندی و پاره ای از کارشناسان از برای دلایلی چون نداشتن کارت سوخت، پرخاش(=اعتراض)به راه نیفتادن قطار شهری مشهد و ...  به نشست نیامند.

2- این سخن آقای کفشگرانیان(=کفاشیان) که گفته بودند « ما نتایج درخشانی در المپیک بدست آورده ایم»و معزی پور که گفته بود«شما باید به ما تبریک بگویید!!!» تا چند دقیقه مایه خنده ی باشندگان(=حاضران) گردید.

3-برای چند کارشناس کهن سال مشهدی مترجم گذاشته شد. چون میان سالان و بویژه جوانان از سخنان و گویش آنها سر در نمی آوردند.

استاد غلامرضا قدسی

 درسال1325هجری شمسی به همراه چند تن از دوستانش انجمن ادبی فردوسی را تأسیس کرد و درکنار آن به فعالیتهای سیاسی پرداخت بطوری که چندین بار به دست عوامل رژیم طاغوت دستگیر و زندانی شد. درسال1355هجری شمسی که از زندان رهایی یافت در دفتر نشرفرهنگ اسلامی به ترجمه و تصحیح کتب اشتغال ورزید و پس ازپیروزی انقلاب اسلامی در مقام مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان خدمت کرد. ایشان به واسطه تسلط به زبان وادبیات عربی و فارسی مدتی هم به تدریس این دو زبان در دانشگاه مشغول بود.  

غلامرضا قدسی مشهدی استاد دانشگاه، شاعر و ادیب دلسوخته معاصر در 21آذر 1368 برای همیشه دیده برهم نهاد و درصحن آزادی حرم حضرت امام رضا(ع) بخاک سپرده شد. 

دفتر شعرهایش با نام نغمه های قدسی پس از مرگش به کوشش استاد محمد قهرمان به چاپ رسید.

در خراسان،محمد آصف فکرت

یادداشت زیر یادمان راهنوردی استاد آصف فکرت به خراسان و زندگی در مشهد است،او از حرم (حریم خوشبوی و فضای ملکوتی) ،کتابخانه ی آستان قدس،استاد احمدی بیرجندی، پدر استاد حسن رحیم پور ازغدی، کودکی حسن رحیم پور،کار در آستان قدس و ... می گوید. نوشته هایش همچون همیشه خودمانی و دوست داشتنی و همراه با واژگان خراسانی(خُسُر،خانگک،حُلبه، شُدیار و . . .) است.واژگانی که امروز بدبختانه همسالان من در خراسان آنها را نمی دانند،همچنان که جداساختن هرات در ۱۲۶۳ خ. مایه آن گشت که هرویان امروز خود را ایرانی ندانند. (وب سایت آصف فکرت)

آستان قدس

سال 1361 خورشیدی  بود که ناگزیر ترک کهن بوم و بر گفتم؛ از کابل راهی هرات و ازآنجا روانۀ مشهد مقدس شدم، و این سخت نومیدوارانه بود، زیرا سالی بیش نگذشته بود که یکی از همکاران ما در بخش زبان و ادبیّات اکادمی علوم (بخش فارسی دری) از آنجا برگشته بود و داستانهایی غم انگیز از هجرت  می گفت که حکایت از دشواری اوضاعی که او را وادار به بازگشت ساخته بود، می کرد. یک شبانروز در هرات بودم ( اسد / مرداد 1361) که پیوسته از آسمان آتش می بارید.  روز دوم به کمک خُسُر مرحومم، شادروان شهید حاج فتح محمد خان امیری، روانۀ مرز تایباد شدم. سواره و پیاده و افتان و خیزان به تایباد رسیدیم. راهی دشوار بود گرمای مرداد ماه، که در بلخ اسدِ آتشبار گویند، بر دشواری آن سفر هراسناک می افزود. طیّ طریق با رخدادهایی خوش و ناخوش همراه بود که چون حکایت آنها به افسانه شبیه است، ازان می گذریم.

در تایباد

به تایباد که رسیدم،  به سفارش  مرحوم حاج امیری  سراغ دواخانه یا به قولی داروخانۀ آقای نورانی را، که فکر می کنم داروخانۀ سینا نام داشت گرفتم. آقای نورانی- پدر، از دوستان مرحوم حاج امیری بود که من هم باری ایشان را چند روزی درکابل دیده بودم. نیکمردی بود. اما او به رحمت حق پیوسته بود و فرزندش را هیچ ندیده بودم.  نورانی جوان مرا به گرمی پذیرفت و پس از آن راهنوردی دشوار و هول انگیز، شبی آرام و خوش گذشت.  آرامش شهر و دیار، پیشانی باز مهماندار و خوردنیهای خوشگوار نخستین شب آن چلّۀ تموز را بهار ِ سالی خوش ساخت.

ورود به مشهد

فردای آن روز به مشهد مقدس رسیدم و به زیارت حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء شتافتم. زیارتنامۀ امین الله را که ازبر داشتم  خواندم و این ابیات خاتم ا لشعراء  مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی را نیز که گاه و بیگاه در کابل با خود زمزمه می کردم به دنبال آن خواندم:

ســــــــلام علی آل طــــــــه و یاســین

ســـــــلام علـــــــی آل خیــرالنبیــــّین

سلام علی روضــــــــةٍ حلّ فیــــــهــا

امامٌ یبـاهی به المــــــــلک والــــــدین

امام بحق شــــــــاه مطلــق که آمــــــد

حریم درش قبــــــــــله گاه سلاطــــین

علی بن موسـی الرضــــا کاز خــدایش

رضـــا شد لقب چون رضا بودش آئین

پی عطــــــر روبنــــــــد حوران جنّت

غبار درش را به گیسوی مشــــــــکین

اگر خواهی آری به کـــــــــف دامن او

                              برو دامـن از هرچه جز اوست برچین

ادامه مطلب ...

دکتر غلامحسین یوسفی

  دکتر غلامحسین یوسفی در سال ۱۳۰۶  در مشهد به دنیا آمد. پس از اتمام دوران متوسطه،       وارد دانشگاه شد و در ۱۳۳۰ دکترای ادبیات فارسی و نیز لیسانس حقوق قضائی و علوم سیاسی گرفت. دکتر یوسفی پس از دبیری دبیرستان های مشهد و استادی ادبیات فارسی دانشگاه مشهد به مطالعه و تحقیق در کشورهای فرانسه و انگلستان و تحقیق و تدریس در آ مریکا پرداخت. ابومسلم سردار خراسان، دیداری با اهل قلم، کاغذ زر، تحقیق درباره سعدی و شیوه های نقد ادبی از جمله آثار تصنیفی و     ترجمه ای دکتر یوسفی است. سرانجام استاد غلامحسین یوسفی، محقق، مدرس و ادیب معاصر، در چهاردهم آذر ۱۳۶۹ در شصت و سه سالگی دار فانی را وداع گفت و در جوار حرم مطهر امام رضا (ع) به خاک سپرده شد.